نورانورا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

حسی به رنگ آسمان

راضی به رضای دوست!

1390/10/14 3:52
نویسنده : مانيا
2,652 بازدید
اشتراک گذاری

دخترکم...

مامان از اول بارداریش و از اون وقتی که تو توی دلش جا خوش کردی، دوست داشت که شما رو طبیعی بدنیا بیاره... دوست داشت برای آمدن تو به این دنیا خودش تلاش کنه. دوست داشتم خودم هم در این تولد نقشی داشته باشم... دوست داشتم موقع درد کشیدنم به پایان خوش و لذت بی نظیری که به زودی تجربه خواهم کرد و به در آغوش کشیدن تو فکر کنم. دوست داشتم موقع تولدت صدای گریه ات رو بشنوم و با اومدنت یک دفعه همه دردهام تموم بشه. دوست داشتم بیایی و تو رو بگذارند روی سینه ام و اولین کسی باشم که تماشات می کنم. اون تیکه از وجودم رو که جدا می کنند همون اول بگذارند روی قلبم تا آروم بگیرم. نه گنگ باشم، نه خواب آلوده، نه تو حالت خواب و بیداری... هشیار هشیار... آگاه باشم به تمام لحظه هایی که داره بر من و تو از همون لحظه ورودت می گذره... دوست داشتم بتونم از همون لحظه اول بهت شیر بدم... و بعد از بدنیا آمدنت زمانهایی که باید خوب به تو برسم رو صرف غلبه بر درد و ناراحتی جسمی خودم نکنم...

اما.... این بار آخری که رفتم پیش خانوم دکتر یک کمی من رو ترسوند! بهم گفت شاید نتونی طبیعی زایمان کنی... گفت که شما دخمل کوچولوی من سرت بزرگه و خوب توی لگن مامانی سر نخوردی و پایین نیومدی! وقتی دید که من خیلی دوست دارم زایمانم طبیعی باشه گفت که تا شنبه 17 دی صبر می کنیم تا ببینیم چی پیش می یاد... منم یه سری ورزشهای خاص و پیاده روی رو زیاد باید انجام بدم...

خب اولش ناراحت شدم. راستش رو بخواهی خیلی گریه ام گرفت. وقتی داشتم از مطب دکتر برمی گشتم توی ماشین خیلی به خودم فشار آوردم که گریه نکنم... اما بعدش که فکر کردم دیدم که حتما خیری توی کار هست... حتما خدا صلاحش در این بوده که این اتفاق، یعنی ورود تو به دنیا جور دیگه ای رقم بخوره...

البته دکتر خودت فردا بعد از دو هفته خدا رو شکر برمی گرده . می رم تا پیش ایشون هم معاینه بشم. راستش نا امید نیستم. به خانوم دکترت هم می گم تا اونجایی که راه و چاره داره سعی کنه که من بتونم طبیعی شما رو بدنیا بیارم. خودم هم همه تلاش خودم رو می کنم. مهم برام اینه که تلاشم رو کرده باشم. ولی بازم آخرش همه چیز دست خداست عزیزکم. اگر هم نشد... خب نشد! راضی ام به رضای خدا...

یاد این شعر حافظ افتاده بودم که:

تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست       راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

فعلا اول توکل و بعدش هم صبر و صبر و صبر...

دوستت دارم فرشته کوچولوی من...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)