نورانورا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

حسی به رنگ آسمان

دخملمی؟؟!!

1390/3/9 21:18
نویسنده : مانيا
771 بازدید
اشتراک گذاری

راستی مامانی من فکر میکنم تو دخملی!

چون میگن دختر روزیش زودتر از خودش می رسه. از همون وقتی که اومدی مهمون خونه دل من شدی، حتی اون وقتی که نمی دونستم وجود داری، روزیمون زیادتر شد! من به باباییت میگفتم خدا این روزی رو واسه ما نمیفرسه، واسه بچه ای می فرسته که احتمالا می خواد بهمون بده... نگو که اومده بودی، یواشکی و بی خبر...

راستی عزیزکم اونجایی که هستی خوش میگذره؟؟ کاش ما آدمها توی دل مادرمون هم حافظه ای داشتیم که بعدا خاطراتش رو واسه مادرمون تعریف میکردیم...

اونوقت میآمدی برام تعریف میکردی که اون روزی که خندیدم و گریه کردم و باهات حرف زدم و با بابایی درد و دل کردم و دست رو شکمم گذاشتم و برات آواز خوندم و رفتم سفر و رفتم مشهد و پیش دریا نشستم و درس می خوندم و عدس پلو با ماست خوردم و از گرما آفتاب زده شدم و رفتم سر کلاس درس دادم و اینجا رو می نوشتم... تو چیکارا میکردی؟؟!...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان دختر گلی مثل یاس
13 خرداد 90 17:22
عزیزم کار خیلی سختی نیست اونهایی که در طول بارداریشون تمرینات تمرکز و سکوت و مدیتیشن انجام میدن ، میتونن روی حافظه جنین تاثیر بذارند که بعدها در زامانی که مادر اون را باردار بوده چه اتفاقتی را پشت سر گذاشته. در واقع ثبت خاطره داره