نورانورا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

حسی به رنگ آسمان

به تو نزدیک تر می شوم...

1390/8/7 12:43
نویسنده : مانيا
1,119 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها هوای تهران بارانی است... اما هوای دل من آفتابی است! خوشحالم! این هوا را دوست دارم. چون به من نوید می دهد و با هر رعد و برق فریاد می زند که زمستان نزدیک است... و امسال من از زمستان هراسی ندارم... که بهار من امسال در زمستان نهفته است. هر دانه باران که در این پاییز به زمین می رسد صدایم می کند که به بهارم نزدیکترم... عزیز دلم! هر روز به تو نزدیک تر می شوم...

من در انتظار آن بهار گرم و بی قرار و آفتابی ام

می رسد

مرا عبور می دهد ز روزهای سرد و سخت

خاک را پرنده می کند، سنگ را درخت...

پی نوشت: گل مامان، خانوم دکترت گفته که تو اواسط دی ماه اگر خدا صلاح بدونه به دنیا می یای. همیشه از روز اولی که فهمیدم اومدی توی دلم و از روزی که فهمیدم تاریخ احتمالی زایمانم کیه، با خودم تصور می کردم که یعنی روز بدنیا اومدن تو چه طور روزیه؟ بارونیه یا برفی؟ آیا باید توی برف بریم بیمارستان؟ هوا خیلی سرده؟؟ و از این تخیلات! اصلا واسه همین تخیلات هم شده امسال عاشق برف و بارون شدم! خوشم می یاد هی بارون بیاد و من تخیل کنم که نورا داره می یاد تو بغلم! این روزها توی تهران هم همش بارون می یاد و هی به خودم می گم شاید نورا هم توی یه روزی شبیه این روزها روز تولدش باشه... شاید توی بارون بیاد... شاید توی هوای ابری... شاید توی برف... اصلا خدا رو چه دیدی شاید هم توی یک هوای آفتابی... به نظر تو کدومش می شه؟؟!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان ابوالفضل
12 آبان 90 19:00
سلام ایشاالله نورا جون تو یکی از زیباترین روزها با حسی به رنگ آسمان بیاد بغلتو و از در کنارش بودن شاد شی
مامانی
15 آبان 90 17:31
استفاده کرده عزیزم ولی خیلی تمیزن بخصوص سارافون